س. خرداد ۹ام, ۱۴۰۲

سینماتوگراف(ی)من

1 دقیقه خوانده شده

کسی آن سوی آبها و خشکی؛ دهه ها پیش فیلم ساخته،
۸۰ سال!
و کسی هم بعد از او می آید و فیلم می سازد،
۴۴ سال!
برخی از این سالها همزمان با هم فیلم ساخته اند.
سالها می گذرد؛ نسل ها عوض می شوند؛ کسی یا کسانی پیدا می شوند و شباهت هایی می یابند میان اینان. احساسی اند البته، بعضی شان. برخی دیگر واقع بین تر شاید :
آگاهانه ایندو را بررسی می کنند و چنان قرابتی میان شان می یابند که گویی اساسا با هم رابطه داشته اند؛ بدون اینکه از دست هم تقلید کنند؛ هر ۲ به یک سبک…..
حقیقت امر همین است. مرد فرانسوی ما بیش از آنچه که ما تصور میکنیم، شبیه مرد ایرانی خودمان است؛ و مرد ایرانی ما بیش از آنچه ما تصور میکنیم شبیه مرد فرانسوی خودمان است!
باشد که یکی ۱۹۳۴ و آن یکی دیگری ۱۳۴۵ آغاز میکند. هر دو اما شاهکار می سازند. فیلم به فیلم و دهه به دهه.
در این بین کسانی طی سالهای متمادی آمدند اما هیچ یک نتوانستند مرد فرانسوی را راضی کنند!
دنیا بی آنکه بداند، مرد ایرانی ما به دهه ی ۵ رسید :
۴۰، ۵۰، ۶۰، ۷۰، ۸۰؛
و راهی تا دهه ی ۶ نیست و شاهکاری دیگر.
دنیا این را نفهمید که او کجای سینماتوگرافی ایستاده است؛ در عوض اش تا توانست صادراتی های ما را پذیرفت:
چه ناخوب اند این ج ش ن و ا ر ه ه ا.
دنیا این را هم ندانست که پس از مرد فرانسوی، تنها اوست که خالق است؛
خالق سینماتوگراف(ی) نو و تازه با هم اندیشی همان مرد فرانسوی خوبمان!
مرد ایرانی همچون مرد فرانسوی خوبمان، می کشد :
بوم ….
سزان….
نه داستان گویند و نه قصه پرداز : معرفت دیدن اشیاء است.
چنین ستایش اشیا را تنها اینان میدانند و جزییات را نیز هم.
و البته مرد ژاپنی را هم باید به حساب آورد. پاک از یادم رفته بود این ژاپنی دوست داشتنی.
او که نیاید، بهارمان به آخر نمی رسد و پاییز به اوایل اش!
همه تلاش می کنیم به محدوده ی ممنوعه راه یابیم؛ از بیرون لمس می کنی فقط.
ادا و شکلک می دانیم. البته تغییر می دهیم، می گوییم تجربی سازیم…..
چه تجربه ای؟ مگر اینها جایی برای تجربه گذاشته اند؟ به اینها اضافه کنید وارهل و آکرمن و یانچو و دوستانی دیگر؛
در اینصورت آیا دوباره باید به دروغ روی آوریم؟
ما تازه به دوران رسیده ها فیلم می سازیم که فراموش نشویم در حالی که آنها فیلم ساختند تا فرهنگها و هویت ها فراموش نشوند؛
و انسان؛
این اشرف مخلوقات!
از این جمع تنها مرد ایرانی مانده است؛
و جوانانی که با آخرین سکه ی جیبشان فیلم می سازند؛
و این بار سنگین بر دوش.

نوشته: محمدرضا رکن الدینی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *