خاطره بازی با سینما

به گزارش پایگاه خبری صدای گامرون ، سینما هیچگاه فراموش نخواهد شد؛ چرا که خاطره اش نه همچون فریم های ۲۴ در یک اش، که چون هوش ما می ماند. تا هوش هست خاطره هست و سینما هم هست… در این شماره از گدار گفته ایم و جین. از انیمیشن های ژاپن… میازاکی:   سرگیجه […]

به گزارش پایگاه خبری صدای گامرون ، سینما هیچگاه فراموش نخواهد شد؛ چرا که خاطره اش نه همچون فریم های ۲۴ در یک اش، که چون هوش ما می ماند. تا هوش هست خاطره هست و سینما هم هست…

در این شماره از گدار گفته ایم و جین. از انیمیشن های ژاپن… میازاکی:

 

سرگیجه ی کریس مارکر

555

کریس مارکر مقاله مشهورش درباره فیلم «سرگیجه» را با این جمله به پایان می‌رساند: «روی سخن این متن با کسانی است که سرگیجه را با قلب خود می‌شناسند و نه آن‌ها که هرگز شایستگی آن را نداشته‌اند. »

نگاهی به شباهت‌ها بین فیلم «اسکله» کریس مارکر و «سرگیجه» آلفرد هیچکاک

‍ ‍ ‍ ‍

هرتزوگ و کینسکی

111

ورنر هرتزوگ: افرادی مانند براندو در مقایسه با کینسکی، کودکستانی هستند… او کاملا دیوانه و غیرقابل پیش‌بینی است. خیلی سخت است که این مرد وحشی را رام کرد. اغلب هنگام فیلمبرداری اوضاع بد پیش می‌رود. شایعه‌هایی وجود دارد که من او را با یک اسلحه در پشت دوربین کارگردانی می‌کنم. این حقیقت ندارد. او تهدید کرد که کار را ترک می‌کند و من بسیار آرام توضیح دادم که یک تفنگ دارم. او به خم رودخانه خواهد رسید اما با هشت گلوله. شما می‌توانید ببینید چیزی طغیان‌کننده (خشمناک) در این مرد وجود دارد. من بسیار به او مدیونم. ما به یکدیگر بسیار مدیون هستیم. ما یکدیگر را دوست داشتیم، ما از یکدیگر نفرت داشتیم و به یکدیگر احترام می‌گذاشتیم. ساده نیست که رابطۀ بین ما را شرح دهم. همانند یک پارادوکس می‌ماند. تنها چیز مهم آنچه است که ما بر پردۀ نمایش می‌بینیم.

 

هایائو

2123

هایائو میازاکی بدون تردید معروف‌ترین انیمیشن‌ساز ژاپنی است. نوع روایت و داستان‌پردازی انیمیشن‌های میازاکی ساده و سرراست است و درون‌مایه‌های تکرارشونده‌ای دارند که در کنار یکدیگر جهان ‌بینی ویژه‌ای را ایجاد می‌کنند. به همین دلیل شاید بتوان میازاکی را یکی از کارگردانان مولف به حساب آورد و شهرت او در مقام کارگردانی، احتمالا به پای آکیرا کوروساوای فقید هم می‌رسد.

 

ژان بودریار

4343

حال، دیر زمانی است که در رابطه‌ی دیالکتیکی واقعیت و تصویر [رابطه‌ای که ما می‌خواهیم آن را دیالکتیکی بیانگاریم، رابطه‌ای که گذر از واقعیت به تصویر و برعکس آن را ممکن می‌سازد] این تصویر است که تفوق پیدا کرده، منطق درونی و ناپایدار خود را تحمیل می‌کندــ منطقی غیراخلاقی، بی‌عمق، فراسوی خیر و شر، فراسوی حق و باطل، منطقی مبتنی بر نابودسازی مصداق خویش، مبتنی بر فروپاشی معناــ روندی که در جریان آن «پیام» در افق «رسانه» ناپدید می‌شود. از این نظر، ما همچنان به‌شکلی باورنکردنی ساده‌اندیش مانده‌ایم؛ ما همواره در پی استفاده‌ای شایسته، یعنی استفاده‌ای اخلاقی، بامعنا، آموزشی یا اطلاعاتی از تصویر ایم، غافل از این که تصویر خود علیه این استفاده‌ی شایسته می‌شورد، تصویری که نه رسانای معنا است نه رسانای نیات خیر. به‌عکس، رسانای فروپاشی، رسانای انکار معنا است، انکار رخدادها، تاریخ و حافظه: فراموش کردن نابودی بخشی از خود نابودی است.

ژان بودریار ـ اکران اندیشه: فصل‌هایی در فلسفه‌ی سینما ـ پیام یزدانجو

اینگمار برگمان

23421

اینگمار برگمان: نمی‌دانم چرا این دقایق رمز آمیزترین لحظات زندگی من است‌. از سینما که بیرون می‌آیم، کوچه‌های خلوت را پشت سر می‌گذارم، می‌روم کنار رودخانه و روی صندلی می‌نشینم. پرتو کمرنگ غروب را بر درختان و جریان آب نگاه می‌کنم و یاد آن لحظات به لرزه‌ام می‌اندازد.

آن دست‌ها، چشمانی که از عشق و غربت می‌درخشند. باران، اعتراف، آوایِ ویولونسل…

مجله فیلم ـ شماره ۱۰۰ ـ ترجمهی بابک احمدی

همان مردی که «بیلیاردباز» را ساخته؟

543453

ژان پیر ملویل: وقتی «لیلیت» (۱۹۶۴) را دیدم به همسرم گفتم: ما آخرین فیلم رابرت راسن را دیدیم. وقتی مردی به چنین درجه‌ای از کمال می‌رسد، وقت مردنش است. درست مثل ژاک بکر که پس از ساخت فیلم «حفره» (۱۹۶۰) مُرد. وقتی به لینو ونتورا گفتم که راسن پیرمردی بالای ۵۰ سال بوده، باورش نمی‌شد: «چی؟ همان مردی که «بیلیاردباز» را ساخته؟ مگر می‌شود! »

البته حق با او بود، «بیلیاردباز» را یک مرد سی ساله ساخته بود.

جین سیبرگ

4e4e

“جین سیبرگ” از الهام‌بخش‌ترین زنان جهان در دهه شصت میلادی و زیباترین زن مو کوتاهی که تاریخ سینما به خود دیده است. فرانسوا تروفو او را بهترین بازیگر زن سینمای اروپا می‌دانست و ژان لوک گدار او را با فیلم «از نفس افتاده» در تاریخ سینما ماندگار کرد. اما زندگی شخصی او همانند چهرۀ آرام و متینش نبود و اگر در ۴۱ سالگی خودکشی نمی‌کرد، امروز ۸۰ ساله می‌شد.

 

دانشمندان به زودی وزن دقیق، درجهی غلظت و سرعت عروج روح را اندازه خواهند گرفت… وقتی آدم فکر میلیاردها روح را می‌کند که از آغاز تاریخ تا امروز پریده و رفته‌اند گریه‌اش می‌گیرد؛ یک منبع عظیم نیرو که به هدر رفته است. اگر سدهایی ببندند تا آنها را هنگام عروج جذب کنند، نیرویی به دست می‌آید که با آن می‌توان سراسر زمین را روشن کرد. به زودی انسان تماما قابل استفاده خواهد شد. مگر نه اینکه از مدت‌ها پیش زیباترین رویاهایش را گرفته‌اند تا از آنها جنگ و زندان بسازند؟

 

“پرندگان می‌روند در پرو می‌میرند” ـ رومن گاری ـ ترجمه ابوالحسین نجفی