“سینما مرده است” – مصاحبه با ژان لوک گدار

بخش دوم به گزارش پایگاه خبری صدای گامبرون: گدار در آپارتمانی در پاریس کنار من نشسته و تی‌شرتی که پوشیده آن‌قدر تنگ است که به او حال و هوای یک بودای سیخ سیخی و عینکی داده که از چرت عصرگاهی بلند شده است؛ و این تصویر انسانی‌تر و کودکانه‌تر از یک افسانه است. گدار کمی […]

بخش دوم
به گزارش پایگاه خبری صدای گامبرون:
گدار در آپارتمانی در پاریس کنار من نشسته و تی‌شرتی که پوشیده آن‌قدر تنگ است که به او حال و هوای یک بودای سیخ سیخی و عینکی داده که از چرت عصرگاهی بلند شده است؛ و این تصویر انسانی‌تر و کودکانه‌تر از یک افسانه است.
گدار کمی نوک‌زبانی حرف می‌زند. بازیگوش و صبور است. می‌کوشد به سئوال‌هایی که ممکن است از دید دیگران توهین باشد، پاسخ بدهد و بیشتر وقت‌ها هم منظور خود را منتقل می‌کند. سخت می‌شود گدار را آن‌طور که فرانسوا تروفو همتای او در موج نو فرانسه، در دهه ١٩٧٩ مورد خطاب قرار داد، «کثافت» نامید. او حتی با هالیوود یا حداقل هالیوود دهه‌‌های ١٩٣٠ تا ١٩۵٠ خوب است که:
«می‌تواند فیلم‌هایی بسازد که هیج‌کس دیگر نمی‌تواند بسازد. حتی نروژی‌ها هم نمی‌توانند به بدی آمریکایی‌ها فیلم بسازند»
گدار با حرارت از شکل غیرروایی فیلم‌های وسترن می‌گوید:
«همه چیزی که می‌دانی این است که یک غریبه به شهر می‌آید.»
از گدار درباره اطلاق صفت «مولف» به او می‌پرسم که همیشه درباره‌اش به کار برده می‌شود. او با بی‌اعتنایی پاسخ می‌دهد:
«من یک مولف نیستم، خب، الان دیگر نیستم. زمانی فکر می‌کردیم مولف هستیم، اما نبودیم. واقعا چیزی نمی‌دانستیم. کار سینما تمام شده است. غمناک است که کسی واقعا درمورد این مسئله کند‌و‌کاو نمی‌کند، اما چه کار باید کرد؟ و گذشته از این، با تلفن‌های همراه و چیزهای دیگر، الان همه مولف هستند.»
گدار خیلی کم مصاحبه می‌کند و غالبا هم قرار مصاحبه‌ها را لغو می‌کند. بیش از ٣٠ سال است او می‌کوشد یک زبان سینمایی جدید پیدا کند و در این مدت خود را در پارکینگ خانه خود در شهر رول در سوییس زندانی کرده است از او درباره اهمیت لاما و الاغ در «فیلم سوسیالیسم» سئوال می‌کنم که خیلی از منتقدان درباره‌اش حرف زدند. پاسخ می‌دهد:
«راستش را بخواهید آن‌ها در چراگاه کنار پمپ بنزینی بودند که آن سکانس را می‌گرفتیم. رازی در این کار نبود. هر چه پیدا کنم از آن استفاده می‌کنم.»
گدار می‌گوید مردم اغلب در فیلم‌های او معانی خاصی پیدا می‌کند که اصلا منظورش نبوده است. به این فکر می‌کنم که آیا درمورد او سوءبرداشت وجود ندارد: آیا او در واقع ساده‌تر از چیزی نیست که به نظر می‌رسد؟ خودش می‌گوید:
«مردم هیچ‌وقت سئوال‌های درست نمی‌پرسند.»
یکی دیگر از چیزهایی که گدار همیشه با آن سر و کار داشته اتهام یهودستیزی است، مسئله‌ای که پارسال وقتی قرار شد اسکار افتخاری دریافت کند، بار دیگر مورد توجه قرار گرفت. دشمنی گدار با اسرائیل و حمایت جدی او از فلسطینی‌ها اغلب با نفرت از یهودی‌ها یکی شده است، ادعایی که خودش «ابلهانه» می‌داند. برنارد آنری-لوی فیلسوف فرانسوی که با گدار در چند پروژه بی‌نتیجه درباره «یهودی بودن» همکاری کرده، یک‌بار او را مردی نامید که «می‌کوشد یهودستیزی خود را درمان کند.» این شاید – شاید هم نه – به خاطر خانواده سوییسی-فرانسوی او باشد که از طبقه بالای اجتماع بودند و خیلی از آن‌ها تعلقاتی به «ویشی» داشتند. گدار در «فیلم سوسیالیسم» با دیالوگ‌هایی مانند «چه‌قدر عجیب است که هالیوود را یهودی‌ها باید تاسیس کنند.» بار دیگر دست خود را داخل کندوی عسل کرده است. آخر مصاحبه است. از او درمورد کار بعدی‌اش می‌پرسم. گدار مثل یک نوجوان از جای خود بلند می‌شود، به سرعت به اتاق بغلی می‌رود و با یک فیلمنامه برمی‌گردد. می‌گوید: «بگیرش». به دلایلی فکر می‌کند من می‌توانم کمک کنم این فیلم ساخته شود. تحت تاثیر قرار گرفته‌ام، اما از این‌که یک پیشگام بزرگ سینما ناچار است مثل فروشنده‌های دوره‌گرد رفتار کند، واقعا غمگین می‌شوم واقعا همین طور است؟ آیا او در ٨٠ سالگی به این‌جا رسیده است؟ که فیلمش را روی یوتیوب بگذارد؟ در همان حال که در بولوار ماجنتا قدم می‌زنم به این فکر می‌کنم خودم آن را بسازم، چون کپی‌رایت و ایده مولف دیگر برای گدار بی‌معناست. اسم فیلمنامه «خداحافظی با زبان» است. داستان درباره یک زوج و یک سگ است و زندگی و مرگ و هر چیز دیگر، هرچند ستاره فیلم همان سگ است. بله، شاید باید آن را بسازم، اما آیا دنیا برای تلاش یک سگ برای داشتن هدف آن هم در میان اگزیستانسیالیست‌ها آماده است؟ یا از آن احمقانه‌تر آیا آمادگی دیدن فیلمی از گدار با پایانی خوش را دارد؟

نوشته : فیاکرا گیبنز
ترجمه : محمدبهمن چعبی
انتخاب: سعید سیاهویی