“هرگز بر نمی گردم”

به گزارش پایگاه خبری صدای گامبرون: آنان از اعماق زمان پیش می تازند همه ی این آدم ها من ام. روی صحنه نشسته ام.من، شخص واقعی. یکی از دوقلوها روی تخت دراز کشیده است: من، در حال احتضار… ناگهان سرباز کوچکی ظاهر می شود_ من، وقتی شش سالم بود. من، وقتی درون کالسکه ام بودم. […]

به گزارش پایگاه خبری صدای گامبرون:
آنان از اعماق زمان پیش می تازند
همه ی این آدم ها من ام.
روی صحنه نشسته ام.من، شخص واقعی.
یکی از دوقلوها روی تخت دراز کشیده است:
من، در حال احتضار…
ناگهان سرباز کوچکی ظاهر می شود_
من، وقتی شش سالم بود.
من، وقتی درون کالسکه ام بودم.
کانتور در هرگز بر نمی گردم(۱۹۸۸)
مفهوم «مهمان سرای خاطرات» را مطرح می کند،جایی که از قید زمان و مکان آزاد است؛جایی که بالاخره کانتور_به عنوان «خود» توانست با آثار قبلی اش به مثابه «دیگران» رو به رو شود. کانتور می نویسد:
تا کنون وقتی می خواستم بمیرم
انسان دیگری بجای من می مرد.
او نقش مرا در حال مرگ بازی می کرد.[…]
موقعی […] مدام به خاطرات مدرسه ام
باز می گشتم
دیگران (بازیگران) بودند
که پشت میزهای مدرسه بر می گشتند، نه
خود من.
نوشته: شومیت میتر، ماریا شفتسووا
ترجمه: محمد سپاهی، معصومه زمانی
انتخاب: سعید سیاهویی