گفت و گویى درباره پى رنگ و پى رنگ فرعى

به گزارش گروه هنری پایگاه خبری  صدای گامبرون از کتاب : دیالکتیک چشم ها بخش :گفت و گویى درباره پى رنگ و پى رنگ فرعى بیایید کمى عقب تر برویم و از خود پى رنگ آغاز کنیم. گرچه توقف بر تعریف پى رنگ و پرداختن به آن چنان دامنه بحث را گسترده خواهد ساخت، که […]

به گزارش گروه هنری پایگاه خبری  صدای گامبرون

از کتاب : دیالکتیک چشم ها
بخش :گفت و گویى درباره پى رنگ
و پى رنگ فرعى

بیایید کمى عقب تر برویم و از خود پى رنگ آغاز کنیم. گرچه توقف بر تعریف پى رنگ و پرداختن به آن چنان دامنه بحث را گسترده خواهد ساخت، که احتمالاً ما را از مقصود اصلى مان یعنى گفت و گو درباره ى پى رنگ فرعى دور خواهد ساخت. وقتى از پى رنگ به شکل عام، یا به طور خاص در حوزه فیلم نامه و سینما سخن مى گوییم، خاصه وقتى به آغازگاه و سرچشمه رجوع مى کنیم، ناگزیر به ارسطو و بوطیقاى او ارجاع داده مى شویم. پرسش نخست را با تعریف پى رنگ یا میتوس از نظر ارسطو آغاز کنیم. به نظر مى رسد تاکید ارسطو بر آغاز، میانه، پایان و علیت در طول تاریخ درام، طنینى یافته است که کمابیش بر اکثر تعاریفى که از پى رنگ به دست داده شده تاثیر گذاشته است.

کاملاً درست است. تعریف ارسطو از پى رنگ و مولفه هاى تشکیل دهنده آن مخرج مشترک همه ساختارگرایان موافق و مخالف الگو در ترمینولوژى فیلم نامه نویسى است. در واقع اصل مهمِ آغاز، میانه و پایان به عنوان مهم ترین مولفه پى رنگ با توجه به تعریف ارسطو از این سه مولفه، خود به خود معناى علیت و کلیت واحد را نیز شامل مى شود.

برخى از نظریه پردازان پى رنگ مبتنى بر علیت را ناشى از نوعى خاص از جهان بینى دانسته اند که در آن جهان و امورش قابل شناخت و تبیین مفروض گرفته شده اند، درحالى که در فرهنگ هایى جهان به مثابه پدیده اى خودبنیاد و تصادفى در نظر گرفته مى شود و سوال از انگیزه و علیت در آن ها به کلى فاقد اهمیت است. به همین سبب آن ها براى به دست دادن تعریفى جهانى از پى رنگ تنها توالى زمانى را شرط تحقق پى رنگ در نظر گرفته اند و بر علیت چندان پاى نمى فشرند. نظر شما چیست؟

به عنوان یک اصل کلى باید عرض کنم ما براى فهم و ادراک پدیده ها به طور اجتناب پذیر در چارچوب قوانین علیت اسیر هستیم حتا آن جا که قوانین را زیر سوال مى بریم. پى رنگ ( کلاسیک با دراماتیک، هنرى یا اپیک ) شکلى از روایت است براى فهم و ادراک پدیده ها. به قول مایکل جى.تولان روایت ها چه خرد یا کلان، همه جا حضور دارند و امکانات بشر براى فهم و ادراک هستند. در شکل پى رنگ کلاسیک این روایت به معنى توالىِ از پیش انگاشته شده رخدادهایى است که به طور غیرتصادفى به هم اتصال یافته اند. در این تعریف، رابطه ساده رخدادها، سازنده روایت نیستند بلکه این امور باید سازمان دهى شوند. در شکل پى رنگ هنرى کماکان ما با سازمان دهى آگاهانه رخدادها مواجه هستیم و گرنه مفهرم کلیت واحد شکل نمى گیرد اما شکل تجلى این سازمان دهى، تصادفى جلوه مى کند. پیش فرض تاریخى چنین تغییر رویکردى ( از علیت به تصادف ) طبیعتاً معلول تغییرِ شرایطِ تاریخى بشر است. یعنى در جهان عِلّى، به قول لوکاچ، هنوز میان معنا و هستى، عین و ذهن، برون گرایى و درون گرایى شکاف وجود ندارد و جهان جایگاه معناست و انسان در یگانگى دلپذیرى با جهان به سر مى برد حتا اگر انسان مغلوب سرنوشت شود. انسان در چنین جهانى فاعل کنشگر است. جست و جو مى کند. مبارزه مى کند. مى جنگد. انسان هنوز از رنج واقعى “جستن” و از خطر واقعى “یافتن” غافل است، بنابراین در جهان مى گردد. اما در اشکال هنرى روایت، زندگى و معنا در مقابل هم مى ایستند. زندگى از این پس دیگر محمل معنا نیست. جدایى میان عین و ذهن واقع شده است. گردش انسان در جهان نیست بلکه گردش جهان در انسان است. بنابراین هر متن بنا بر پیش فرض هاى بدیهى اش ( کلاسیک یا هنرى ) پى رنگ را به شیوه خاص عرضه مى کند و عمل روایت کارگزارى است که نحوه عرضه داستان را تعیین مى کند. در حالت دوم حتا توالى زمانى نیز در غالب اوقات وارونه، معکوس، پیچیده و درهم مى شود.

نویسنده : شاهپور شهبازى
انتخاب: سعید عامری